سیما غفارزاده – ونکوور
شمین ذهبیون یکی از هنرمندان جوان شهر ونکوور است که در شاخههای مختلف هنری فعالیت میکند. او تاکنون در چندین جشنواره و نمایشگاه در کانادا، از جمله مسابقهٔ «هنرهای پوشیدنی» شرکت کرده است. کارهای او در آثار مختلف از جمله کتاب «فرج» نوشتهٔ کیرا وندوزن نویسندهٔ کانادایی و تقویم سالیانهٔ دانشگاه امیلی کار مورد استفاده قرار گرفته است.
با او دربارهٔ کارها و برنامههای آتیاش به گفتوگو نشستیم.
سلام خانم ذهبیون، از اینکه وقتتان را به ما دادید سپاسگزاریم. لطفاً برای خوانندگان ما از خودتان و سوابق حرفهایتان بگویید.
سلام . من هم از شما ممنونام برای اینکه این فرصت را به من دادید.
من از ۱۵ سالگی شروع به طراحی کردم و بهطور حرفهای در هنرستان با خانم شهرزاد امیری، و بعد هم با استادانی همچون سعید روانبخش، جاوید رمضانی و علی علوی ادامه دادم. در کانادا هم با پاتریک اندرسون، رندی کاتلر، مگنولیا پاکر و دیگر استادان هنرهای تجسمی و مطالعات فرهنگی (cultural studies) کار کردم. تا بهحال در نمایشگاهها و رویدادهای مختلفی شرکت داشتهام و بهتازگی مدرک لیسانسم را از دانشگاه امیلی کار دریافت کردهام.
از چه زمانی به کانادا آمدید؟ آیا پیش از آمدن به کانادا هم فعالیت هنری داشتید؟
وقتی من با خانوادهام، یعنی مادر، پدر و دو خواهرم در سال ۲۰۰۹ به کانادا آمدیم، تقریباً میدانستم که میخواهم روی هنر پست مدرن تمرکز کنم و راه خودم را در راستای تاریخ هنر و روشهای خلق هنری پیدا کنم. بههمین جهت، بههمراه پدرم شروع به تحقیق کردیم و پس از بررسی چندین دانشگاه، نهایتاً امیلی کار با خط مشی ۶۰٪ کار عملی و ۴۰٪ تئوری، انتخاب من شد.
آیا در ایران محدودیتی برای کارهایتان داشتید؟ تفاوت جامعهٔ هنری ایران و کانادا را در چه میبینید؟
میتوانم بگویم در ایران من فرصت بیشتری برای رفتن به نمایشگاهها و دیدن استادان خوب داشتم، اما فضایی برای گسترش و اجرای کارهایم خیلی ندیدم، البته یک دلیلش هم سن کم بود که همیشه فکر میکردم باید حمایت بزرگان را داشته باشم. در کانادا فضای بزرگتری برای اجرا و موضوع کار هست.
از آنجایی که فضای هنری آینهایست از فرهنگ مردمش، در ایران شور و حالی وجود داشت که اینجا ندیدم، و اینجا فرصتهایی هست که در ایران ندیدم. پس مقایسه سخت است، اما من همیشه سعی میکنم خوبیهای هر چیزی را با خودم نگاه دارم.
شما در چندین شاخهٔ هنری فعالیت میکنید، از طراحی و نقاشی گرفته تا عکاسی، مجسمهسازی و حتی مد. چرا روی یک شاخه متمرکز نشدهاید و در شاخههای هنری گوناگون فعالیت میکنید؟
فکر میکنم هر هنرمندی باید روشهای مختلف و زمینههای گوناگون هنری را تجربه و برای خودش کشف کند، چرا که این تجربه به او نشان میدهد که تفاوت روشها در چیست و در نتیجه دست هنرمند بازتر و دیدش هم وسیعتر میشود، بنابراین میتواند خیلی مفید واقع بشود. من فرم را با مجسمهسازی دریافتم، اما رنگ را با کار با آبرنگ فهمیدم. همچنین، تصویرسازی و کادربندی را با عکاسی، و حالا هم میخواهم خلاقیت را در رابطه با بدن انسان بیان کنم.
در ضمن بهنظر من، طراحی و نقاشی خیلی آزادتر از بقیهٔ هنرها میتوانند باشند. چرا که آنچه به ذهنِ هنرمند میآید، میتواند مستقیماً در خط و سایههایش متجلی بشود. برای من، طراحی با زغال بهترین حالت بیان، و طراحی از روی بدنِ انسان پرثمرترین موضوع بوده است، چرا که بهنظرم با طراحیِ آناتومیِ بدن، میشود انسانیت را بهتر درک کرد.
طراحیِ بدن شاید یکی از سختیهایی بود که در ایران داشتم، اما اینجا نه تنها مشکلی نیست، بلکه به آزادی بیان هم ختم شده است. در آخرین پروژههایم که کمکم به کار هنر اجرا یا performance-art [۲] رسیدم، از حالت ایستادن توانستم پیامی را در رابطه با آزادی زنان خلق کنم. در این پروژه از مردمی که بهطور اتفاقی میدیدم خواهش میکردم از من عکسی بگیرند که همین توجه استادانِ دانشگاهم را بسیار جلب کرد، چرا که در هنر نو، مالکیتِ تألیف و ابداع (authorship) دیگر وجود ندارد. در واقع مردم نویسندهٔ شکلگیری این طرح بودند. در نهایت میتوانم بگویم با ترکیب شاخههای هنری میتوانم به چیزی که میخواهم برسم و خودم را بیان کنم. از کولاژ و طراحی خطی گرفته تا پرفُرمنس و اجرای مود با لباس.
خودتان به کدامیک از این شاخهها بیشتر علاقهمندید؟
برای من، طراحی همیشه منبع و شروع و انگیزهٔ خلقِ هنری است. با طراحی، من به درونیاتم دست پیدا میکنم چرا که کاغذ و قلمم همچون آینهای درونم را بازمیتاباند. طراحی راه من است، حتی اگر نتیجهای متفاوت از ایدهٔ پرداختشده داشته باشد.
باخبر شدیم بهتازگی یکی از طرحهای شما در صفحهٔ اول تقویم سالیانهٔ دانشگاه امیلی کار چاپ شده است. از این کار برایمان بگویید و مبنای انتخاب آن؟ آیا این کار را بهترین اثر خودتان میدانید؟ اگرنه، کدامیک از کارهایتان را بیشتر دوست دارید؟
طرحی که در صفحه اولِ تقویم سالیانهٔ امیلی کار چاپ شده، مربوط به دورانی است که خیلی به زنان و کارکردن فکر میکردم. آن کار که از خواهر بزرگترم در حال کار پشت کامپیوتر کشیده شده، با سبکی درآمیخته که از خط برای نشان دادنِ فرمها استفاده شده است و خاصیتی مینیمال دارد. آن زمان با خط خیلی کار میکردم و شاید دلیل انتخاب این کار به موفقیت در نشان دادنِ موضوع با انتخابِ سادهترین خطهاست، خطهایی که مرز مشترک بینِ فرمها هستند و فرمها را بههم پیوند میدهند. رابطهٔ این خطها با موضوع، یعنی زن و کار، شاید سؤالی باشد که هر کسی با دیدنش بتواند به جواب برسد.
در دنیایی که هنوز نیاز به درک زنان و به قولی FeminismS [۱] است، کار هنری بهعنوان راه نجات یک جامعه، اولین پنجره برای بیان و درک آن است. من از کلمهٔ FeminismS با S بزرگ استفاده کردم چرا که این مفهوم فقط شامل موضوعات زنان نیست. این مفهوم برای حمایتِ مردم است: یعنی فرهنگهای استثمارشده، مردمی که به آنها ظلم شده، و نه تنها زنانی که مورد خشونت واقع شدهاند، بلکه مفهوم فمینیسم در مقابل ایدههای نژادپرستی هم قرار میگیرد. ما بهعنوان ایرانی و افرادی که با خود فرهنگی اصیل بههمراه دارند، مثل بومیانِ کانادائیم، چرا که باید راهی برای حفظ اصلِ فرهنگمان داشته باشیم.
راستش را بخواهید، من نمیتوانم بگویم کدام کارم را بیشتر دوست دارم، چرا که هر کدام به نسبت دورهای که از سر گذراندهام، با عقل و فهمِ همان موقع خلق شده و ارزشِ خودش را دارد. اما فکر میکنم همیشه کارِ بعدیام از خلأهای کارِ قبلیام شکل میگیرد… آخرین کارم نقاشیای است که هماکنون در نمایشگاهی در شهر سیاتل آمریکا به نمایش گذشته شده است.
برخی کارهایتان شاید برای جامعهٔ کانادایی چندان متعارف نباشد بهعنوان مثال کلاژهایی که از مریلین مونرو یا آدری هِپبورن با حجاب درست کردید. یا حتی لباس فارغالتحصیلیتان که لباس محلی ایرانی بود. نظر کانادایی ها در این زمینه چه بوده است؟
کارِ مریلین مونرو و آدری هِپبورن با حجاب، در دانشگاهِ ما که دانشجویان بیشتر غیرِایرانی و بیخبر از مسائلِ ایران بودند، بسیار مورد توجه واقع شد. این کار در طول چند ماه تجربهٔ کولاژ و فکرکردن به مفهوم حجاب شکل گرفت. جالب اینجاست که من این کار را برای مورد سؤال قراردادنِ مفهومِ حجاب انجام دادم؛ که برای ما دخترانی که مجبور بودیم بهعنوان جزئی از استایل بپذیریم، مفهوم مذهبی ندارد. اما برای مخاطب غیرایرانی یک مفهوم جدید و جذابِ شرقی تلقی میشود که بهشدت به درک آن علاقه نشان میدهند، چرا که میتواند برای بعضی زنان انتخابی آزاد باشد.
در رابطه با لباسِ محلی هم، روز جشنِ فارغالتحصیلی همه به زیبایی و ارزشِ آن اشاره کردند، و خیلیها بابت پوشیدنِ لباسی قشقایی بهجای لباس رسمیِ فارغالتحصیلی از من تشکر کردند. خودم هم که در پوستِ خود نمیگنجییدم. احساس میکردم تا قلب ایران با من شاد است…
نظرتان دربارهٔ حس زیباییشناسی در دنیای مدرن بهویژه کشورهای سرمایهداری چیست؟ آیا فکر میکنید تبلیغات، بهویژه تبلیغات محصولات مصرفی در دنیای سرمایهداری روی حس زیباییشناسی مردم تأثیرگذار بوده است؟
من فکر میکنم مفهومی که ما بهعنوان انسان مدرن از زیبایی میدانیم، با چیزی که شاید ۱۰۰ سال پیش در ذهن مردم بود، خیلی متفاوت است. قبلاً که مدیا نبود، زیبایی وقتی دیده میشد که از درون بود. اما الان به مفهومی سطحی تبدیل شده است که برمیگردد به چگونگیِ استفاده از محصولات آرایشی و غیره… زیبایی مفهومی آبستره شده و در لایهای سطحی به خدمت شرکتهای عظیم و ابرقدرتها در آمده است. پس نیازِ مردم هم به هنر و دیدشان نسبت به زیبایی عوض شده است.
بهنظر من زیبایی واقعی در عمل و پروسهٔ خلق کار هنری شکل میگیرد. یعنی راهی که هنرمند میرود تا کاری هنری خلق کند، و نه آنچه در اثر نهاییاش جلوه میکند. آنچه زیبایی کار هنر نو را میسازد، روان بودن و صداقت هنرمند است، که در نتیجهٔ نهاییاش هم میتواند آن حس را منتقل کند.
فکر میکنید هنرمندان برای اصلاح این شرایط چه کاری میتوانند انجام دهند؟
حالا اینکه وظیفهٔ هنرمند چیست، باید اشاره کنم به سبکهای دادائیسم و سورئالیسم که ضدِ زیبایی عمل کردند، تا هنر را از بندِ زیبایی ظاهری رها کنند، اما باور من این است که زیبایی میتواند بازسازی بشود و حقیقت را نشان بدهد. باز هم میگویم، هارمونی و رابطهای که بین هنرمند و مفهوم و موضوعِ کارش وجود دارد، زیبایی کارش را میسازد… من این را در آخرین کولاژهایم تجربه کردم، که بهترین شکلِ ظاهری هم از حقیقیترین احساسی بود که من نیاز به بیانش داشتم. موضوع میتواند شخصی باشد یا نباشد، مسئلهٔ اصلی به چگونگیِ بیان و قصدِ هنرمند از بیانش برمیگردد.
نهایتاً باید بگویم برای اصلاح و فرهنگسازی باید هنرمندانِ بیشتری تربیت بشوند و حقیقت را در کارهایشان جلوه بدهند. همچنین مفهوم هنرمند را باید از یک مفهومِ هویتی به یک مفهومِ شغلی تغییر داد، چرا که هنرمند هم مثل بقیه در خدمت مردمش کار میکند و هنرمند بودن یک هویتِ تجملگرایانه نیست مثل ۵۰۰ سالِ پیش.
دربارهٔ هنر بومیان کانادا چه فکر میکنید؟ چرا کمتر از آثار هنری هنرمندان بومی در سطح جامعهٔ کانادا دیده میشود؟
همانطور که قبلاً هم اشاره کردم، کارِ بومیانِ کانادا از فرهنگی اصیل میآید که با خودش داستان و زندگی دارد. نیاز به حفظِ این هنر بهخصوص مهم است چرا که با ورود سفیدپوستان به کانادا و صدماتی که برای نابودیِ بومیان زدند، به بازسازی و شناختِ زیباییهای کارهای بومیان نیازِ بیشتری هست تا ذهنیتِ منفیِ ایجادشده اصلاح بشود. از طرفی، با دنیایی که تکنولوژی ادارهاش میکند، نیاز به درک و فهمِ هنر و فرهنگهای بومی بیشتر شده است، بهخصوص برای نسلی که با این فرهنگها ارتباطِ مستقیم ندارند.
کارهای بومیانِ کانادا را در پارکها و موزههایی که به این کار اختصاص داده شده، میتوان دید. هنرمندانِ بومی با سبک کار نو هم بیشتر شدهاند، اما هنوز نیاز به ترویج و خلق هنرهایی که از هر دو المان، یعنی بومی و مدرن، داشته باشند، بهشدت احساس میشود. دلیلِ دیگر اینکه کارِ بومیان بیشتر سمبلیک است و درک آنها به آموزش نیاز دارد.
مهمترین جوایزی که تاکنون گرفتهاید کداماند؟
در طول تحصیلِ زبان انگلیسی، عکسی از همشاگردیهایم گرفتم که هر کدام از یک ملیت بودند. یکی از هند، یکی از کویت، یکی از اروپا، یکی از پاکستان و یکی از عربستان. هر پنج تایشان را در ترکیبی قرار دادم که یکی از آنها دست راستش روی یک نقشه از جهان قرار گرفته، و بقیه هر کدام یک ابجکت تحصیلی در دست داشتند. یکی دفترِ باز، یکی کتاب به دست، یکی در حال بحث با دیگری… و عکس با وجود سیاهوسفید بودن، فقط نقشهٔ جهان و دستی که با انگشتانِ باز پنج انگشتش را به نشانهٔ پنج نفر توی عکس نشان میداد، رنگی بودند. با این عکس مفهوم و رابطهٔ عشق، تحصیل و تنوع هویتی (love, education, diversity) را نشان دادم، و جایزهٔ نفرِ دوم را در مسابقهای که بههمین منظور برگزار شده بود، دریافت کردم. این مسابقه از طرف دانشگاه فنی کوانتلن (KwantlenPolytechnic University) و تحت نظر مرکزِ بومیان (aboriginal centre) برگزار شده بود.
چه برنامهای برای آینده دارید؟ آیا میخواهید در یک زمینهٔ خاص هنری فعالیت کنید یا کماکان در چند حوزهٔ مختلف؟
هدفِ من این است که بتوانم آثاری از تاریخچهٔ ایران را در کارهای جدیدم نشان بدهم، و همچنین بهعنوان یک زن ایرانی در راستای شناساندنِ احساساتِ درونیام، که هم حقیقت زن ایرانی را در خود داشته باشه و هم واقعگرا بودنِ هنرمندی واقعی، نقش مثبتی داشته باشم. جدیدترین کولاژهایم به این منظور نزدیکترند، اما چون هنوز چاپ نشدهاند، نمیتوانم عکسی از آنها در اختیارتان قرار بدهم. بهزودی خودتان خواهید دید.
و در جواب به اینکه در چه زمینهای فعالیت خواهم کرد، من ویژوال آرتیست هستم، یعنی کسی که با روشهای بصری کار میکند. این رشته، با وجود طرفداران بسیارش، سختتر قابل مشخص کردن و تعریف است. هنرهای تجسمی (visual arts) شامل تمام هنرهای بصری از جمله چاپ و طراحی هم میشود. یک هنرمندِ تصویری باید تمامِ المانهای یک تصویر را از جمله فلسفه و روشهای خلق هنری بداند. همچنین قدرت تخیل در تصویرسازی و حتی طراحی در این میان، عنصر مهمی است.
چه توصیهای برای هنرمندان ایرانی که به کانادا مهاجرت می کنند، دارید؟
دلم میخواهد به همهٔ جوانانِ ایرانی و نه فقط آنهایی که فرصتِ کشف قوهٔ خلاقیتشان را داشتهاند، بگویم که به خودشان باور داشته باشند. ذهنیتهای زیادی در راستای ملیت و هویت وجود دارد که الزاماً کمکی به پیشرفت نمیکنند و نباید باورشان کرد. هر کسی، از هر کجا که باشد و با هر توانی، میتواند راه خودش را پیدا کند و موفق باشد.
با سپاس دوباره از شما خانم ذهبیون برای وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
____________________________________
۱- FeminismS با S بزرگ در ریشه انگیسىاش، اولین بار توسط مگنولیا پاکر، استاد دانشگاه معتبر هنرِ امیلى کار، بهصورت آکادمیک و دانشگاهى در طى سالهاى اخیر ارائه شده و شامل برابرى حقوقِ بین ملیتها، طبقات اجتماعى و همچنین جنسیتهاى مختلف است. این شاخهٔ آکادمى از موجهاى اولیهٔ حقوق زنان شروع شده است، اما بههنگام استفاده با S بزرگ در انتهای کلمه، به مفهوم امروزهاش اشاره دارد. دلیل استفاده از S بزرگ هم از نظر گرامرى براى جمعبندى موارد ذکرشده است و در عین حال براى خواندنش بهعنوان یک اسم مجزا.
۲- هنرِ اجرا یا (performance-art) به شاخهاى از هنرهاى نو گفته مىشود که در قالب هنرهاى تجسمى ارائه شده است و از هنرهاى مفهومى و اتفاقى ریشه مىگیرد. این شاخهٔ هنرى به هنرمند اجازهٔ بیان آزاد هنرى را مىدهد که از گونههاى متداول رقص و تئاتر رها است؛ در واقع هنرمند از عملش همانند قلمى بر بوم استفاده مىکند.